فروتن،
افتاده،
جوانمرد، قلندر
و... آن که بر تشک کشتی چون خبر از ضربه خوردن دست حریف می شود، هرگز، به آن دست، نزدیک نشد و پهلوانی های بسیاری در تقاطع فتحی شقاقی و ولی عصر در دهه چهل، تقاطعی نبود، بن بست بود. یک گلفروشی بود که بعد از گشایش تقاطع، دیگر نبود. کریستال نامی به گمانم. صاحب آن دوست تختی بود. گاه تختی ، جلوی گلفروشی می نشست. چند مدرسه ای آن دور و اطراف بود که بسیاری به خاطر دیدن پهلوان، راه کج می کردند، تا به دیدار او بیایند. ما که بزرگ تر بودیم و تماشای پهلوان بس مان بود، آن سوی خیابان به تماشا می ایستادیم. ضیافت جوانمردی و پهلوانی بود، چنان جلوی بچه های قد و نیمقد دبستانی به پا می ایستاد، که انگار مقام برتر از او هستند. قصد من از این نوشته، قلم زدن درباره خصلت ها و منش های تختی نیست، که بسیار گفته اند. می خواهم بگویم، این پهلوان، با این بزرگی و رادمردی ، جز در ابن بابویه، خانه ای ندارد.
شابک: | 9786227115130 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | زندگینامه و خاطرات |
نوبت چاپ: | 1 |
وزن: | 139 گرم |
سال انتشار: | 1400 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 108 |
پیشنهاد ما