یادم هست یک روز صبح ساعت 4 رادیوی فرانسه اعلام کرد که امروز در زندان خسرو گلسرخی را اعدام کردند. دقیقاً چهارم فوریه ی سال 1973 بود دقیق در خاطرم مانده من دوست نزدیک گلسرخی بودم و شنیدن این خبر [در فرانسه] دیوانه ام کرد. از یک طرف نمی توانستم بروم و آراپیک را بیدار کنم و کلید اتاق را از او بگیرم و بیرون بروم؛ از طرف دیگر نمی توانستم در خانه بمانم و نیاز داشتم که در بیرون راه بروم. بروم و در کنار رودخانه ی سن قدم بزنم یا قهوه بخورم و سیگاری بکشم. خبری نبود که به سادگی آن را هضم کنم نیاز داشتم که در هوای آزاد کمی فریاد بزنم و گریه کنم. به هر حال رفتم. پیش خودم حساب کردم ساعتی برگردم که آراپیک بیدار شده باشد و در را برایم باز کند. چون کارم ناتمام مانده بود و باید برمی گشتم و آن را به پایان می رساندم. رفتم و کمی خودم را تخلیه کردم و برگشتم. ساعت نه ونیم ده بود برخوردم به سهراب سپهری. حالم به شدت بد بود. از آن حال های نگفتنی. طبیعی هم بود، چون خسرو از دوستان بسیار نزدیکم بود. سهراب حال خراب مرا که دید گفت: کسی از نزدیکانت فوت شده؟
شابک: | 9786001042300 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | هنر |
موضوع فرعی: | عمومی |
نوبت چاپ: | 2 |
وزن: | 225 گرم |
سال انتشار: | 1402 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 208 |
پیشنهاد ما