درباره کتاب:
حمیرا بر بالین پدر محتضرش حاضر میشود تا در آخرین لحظههای زندگی همراهش باشد و در همان حال سفری دارد به دوران کودکی و کوچههای کودکی، مادرش ماهرخ و دوست و همبازیاش آذر. کوچه تنگ و باریک است و مناسبات خاص خودش را دارد. ما همراه حمیرا از خانه به کوچه میرویم و زندگی با ماجراهای ریز و درشت آن را تجربه میکنیم. حمیرا و آذر با هم کوچه و خانهها و آدمهایش را کشف میکنند و بزرگ میشوند. کوچه اما تحمل بلندپروازی و جسارت را ندارد و آذر عاصی را در بالای بلندترین درختش به آتش میکشد. داستان با یادآوری رنج و تردید ماهرخ در برگشتن به خانهاش به پایان میرسد.
بخشی از کتاب :
درخت مثل خود آذر است. شوخ و شنگ و دیوانه. از مدتها پیش پیله کرده ام به درخت.شاید هم درخت پیله کرده است به من. بعضی وقتها می آید و مثل ولگردی می چسپد به دیوارهی مغزم و همان جا از نو سبز میشود. آفتاب از هر طرف به آن می تابد و درخت انگار یک هوا بلندتر می شود. از همه خانه های محله می شود آن را دید. بعد آرام و بی صدا دود از آن بلند می شود. مثل این است که ذره بین گنده ای رویش بگیری و آتشش بزنی یا انگار صاعقه آن را زده باشد. صاعقه ای بدون باران,آن هم در هوای آفتابی, اریب, ناگهانی و بی صدا. درخت سیاه می شود.
شابک: | 9789643056780 |
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | داستان ایرانی |
نوبت چاپ: | 14 |
وزن: | 194 گرم |
سال انتشار: | 1396 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 184 |
پیشنهاد ما