به هر حال زندگی تام نسبتا خوب و مطلوب می گذشت، مخصوصا در فصل تابستان که از هر فصلی بهتر بود. تام تنها به همان اندازه گدایی می کرد که بتواند خود را از خطر گرسنگی نجات بخشد، زیرا قوانین سخت و شدیدی علیه گدایی وجود داشت و متخلفین به مجازات سنگینی می رسیدند. به همین جهت وی قسمت اعظم وقت خود را صرف شنیدن قصه های شیرین و افسانه های کهن و مطبوع بابا اندریو می کرد.
تام اغلب کتاب های کهنه ی کشیش پیر را می خواند و شرح و تفسیر آن ها را از او می خواست و درباره ی مطالب آن به بحث می پرداخت. خیالات شیرین و مطالعات او کم کم تغییر و تحولی در او به وجود آورد. قهرمانان تخیل و تصور او چندان زیاد و محتشم بودند که از سر و وضع کثیف و از جامه های مندرس خود چنان بیزار شد که آرزو کرد که مانند ایشان پاک و پاکیزه و خوش لباس باشد.
روز بعد، سفرا و همراهان شرفیاب شدند. تام در همان حال که بر تخت سلطنت تکیه داده بود، همه را به حضور پذیرفت. نخست عظمت و شکوه مراسم، تام را شگفت زده و خوشحال کرد. ولی این حالت مدت زیادی دوام نداشت، زیرا مراسمی خسته کننده و طولانی بود و سخنان رد و بدل شده نیز هیجانی نداشت. هر کس سخنرانی می کرد، نخست مطالبی جالب می گفت، ولی پس از خواندن چند عبارت، حرف هایش کسالت بار می شد. تام می کوشید آنچه را لرد هارتفورد به او آموخته بود، درست بازگو کند، ولی چون در این کار تجربه ی زیادی نداشت و از رمز و راز کار بی اطلاع بود، علیرغم ظاهر شاهانه، نمی توانست به خوبی از عهده برآید؛ بنابراین هنگامی که تشریفات به پایان رسید، نفس راحتی کشید و خوشحال شد
دسته بندی: | عمومی |
موضوع اصلی: | داستان نویسی |
موضوع فرعی: | داستان خارجی |
نوبت چاپ: | 2 |
وزن: | 384 گرم |
سال انتشار: | 1402 |
نگارش: | تألیف |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 328 |
پیشنهاد ما